خداجونم امیدم رو ناامید نکن
الان ده ماهه که از اتفاق از دست دادن دخملکم میگذره
نمیخوام در موردش حرف بزنم، همین نوشتن یه جمله بالا دوباره منو به گریه انداخت
خدا جون حکمتتو شکر
خداجونم تو این مدت حتی تو گریه هام هم مدام داد میزدم خداجون شکرت، نگفتم چراااااااااااااااااا
خودمو دلداری میدادم که حتماً خدا دوستم داشته که از فرط علاقه خواسته منو درگیر با یه بچه ناقص نکنه
خدا من، توی دوران بارداریم همه اش ازت خواستم که خدایا بچه ام سالم باشه، صالح باشه، عاقبت بخیر باشه، اینده ازدواجش خوشبختی براش رقم بخوره وقتی بهم گفتن دخملکم قلبش نمیزنه ازت معجزه خواستم اما .....
گفتم حکماً از مهربونیه شاید یکی ازین اتفاقا قرار بوده نیوفته شاید سالم یا صالح یا عاقبت بخیر یا تو ازدواجش خوشبخت نمیشد و باید اذیت میشد(هم من، هم باباش، هم خودش)که جواب تمام دعاهامو ، قرآن هایی که خوندمو دادی، ایناست آرومم میکنه، بهم انرژی میده، ببین خداجونم تو این مدت بخاطر حساسیت زیادی که با مردن بچه ام برام پیش اومده بود ، خیلی رفتم دکتر
همه گفتن نادره، کم پیش میاد ، فقط یکی از دکترا بهم گفت باید به محض بارداری آزمایش خون بدی و احتمال داره خونت موقع بارداری یه چیزی رو بیشتر ترشح میکنه که بر علیه بند ناف عمل میکنه، گفت سزارین شدی بهتره تا یکسال باردار نشی
خدایا تو این مدت خیلی دعا کردم، خیلی ها رو واسطه کردم که بهم نظر کنی و مشکل خون نداشته باشم، چون نه ماه تمام ، هر روز یه آمپول واقعاً فکرشم برام سخته، ترسیدم، دارم درجا میزنم
من تو ذهنم، تو خاطرم همش این نکته جرقه میزنه که خدا جونم من شاید ازت دور شده بودم، شاید زبونم خدا خدا میکرده و عملم نه ، میگم شاید خواستی بهم تلنگر بزنی تا دوباره حرف و عملم رو یکی کنم و خدایی، درس سخت ، خیلی سختی بهم دادی اما خواهش میکنم ، التماست میکنم که دیگه حکمت و صلاح منو بارداری بی دردسر بدونی، بهم ببخشی ، چون ببخشنده ای
خدااااااااااااااااااااااااااااااا داری صدامو میشنوی، داری بهم میخندی؟خدا جون میدونم صبره تو زیاده ، صبره من لبریز کرده، خواهش میکنم دیگه برام بد رقم نزن، حکمتمو قشنگ بنویس، صلاح منو قشنگ بنویس
شاید من بد باشم اما بخاطره همسرم و تمام خوبیاش، قشنگ بنویس
خدا جونم به دکتر گفتم میشه این اتفاق حکمت خدا باشه گفت شاید، اما شایدی تحویلم داد که هرچیزی امکان داره اما بیشتر خونت مشکل داره اما من معتقدم که تو هرچی بخوای میشه، چون قادرترینی ، پس هوا منو داشته باش
خداجونم دندونامو تعمیر کردم و قرص اسیدفولیکم رو هر شب میخورم، تیروئیدم رو تحت نظر دکتر رسوندم تو رنج، الانم دوباره 8 آذر نوبت دکتر دارم، دارم میرم برام آزمایشات لازم و خلاصه کمبودهای ویتامینی بدنم رو جبران کنم و ایشالا
سمیه جون((nsomaye، رفیق شفیق خانوم گلیم اگه نبود من حتی اسم وبلاگمو یادم رفته بود و الان دیدم هنوز لینکمو تو سایت فسقلیش پاک نکرده و تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم به نوشتن
ممنون سمیه جون، دنیا دنیا برات آرزوهای خوب دارم