خدا داره قشنگترین غزل زندگیمو بهم برمیگردونه
خدا جونم شکرت-من اومدم با خبرای خووووووووووووووووووووووووووب
به توصیه یکی از دکترا تا یکسال صبر کردیم ، بعد از سه ماه انتظار، روز سه شنبه 23 اردیبهشت 94 متوجه شدم بی بی چک مثبت شدهاونروز باید میرفتیم کرج عروسی فامیلای بابا آقا رضابعد از برگشت از سفر بخاطر کسالت سرماخوردگی بابایی دوروز بعد چهارشنبه 30 اردیبهشت 94 رفتیم آزمایش خون و فردا ظهرش متوجه شدیم خداااااااااااااااااای همیشه همراه، هدیه کوچولو و قشنگشو گذاشته تو دلم
بعد با دست پر و جواب مثبت بعلاوه کمی چاشنی استرسرفتیم مطب خانوم دکتر طاهره کرباسی اونم گف زوده برا سونو فعلاً دوشنبه هفته بعد بیا که همه چیه دردونه من شکل گرفته باشه و تو سونو دیده شه و من منتظر تا روز دوشنبه 4 خرداد 94 و دیدن روی ماه تو دلیم
دوشنبه ساعت 6:30 رفتم مطب دکتر کرباسی و اونجا فسقلی کوچولو موچولومو دیدم - یه دردونه خواستنی 5 هفته ای و تاریخ زایمان رو 94/11/05 گفت اما چون قراره ان شاالله سزارین شم دکتر گفتن مثلاً 94/10/20 عمل میکنن منو و شما دی ماهی عزیـــــــــــــــــــــــزی-ان شاالله خداااااااااااااااااای مهربون هوامونو داشته باشه و اونروزا با دلخوش و نی نی بغل فارق شم
خلااااااصه از اونجاییکه از تکرار خدایی نکرده اتفاقات بد وحشت داشتم به بابا جون گفتم برامون از دکتر افلاطونیان نوبت بگیرن که ویزیت شم تا خیالم از بابت موندن کوچولوم راحت شه-که بابایی مهربون من با کلی پیگیری برام نوبت گرفتن و مامانی یه راست از مطب دکتر کرباسی رفتم مطب دکتر افلاطونیان، اونم فقط به حرفای مامانی گوش و برام تشکیل پرونده داد و یکسری آزمایشات برام نوشتن که انجام بدم
اما امروز که دارم برام مینویسم 1394/04/16 دقیقاً روز 20 ماه مبارک رمضان و طبق محاسبات دکتر الان 12 هفته و 3 روز داری:
بعد همه اتفاقای بالا دکتر افلاطونیان منو فرستاد پیش فوق تخصص پریناتال و ایشون همه آزمایشات خون مامانی رو دید گف همه چی خوبه و بنظره من نیاز به زدن آمپول کلگزان نداری تا اینکه یه خرده برگشت به خاطرات قبل مامانیت و اینکه دخمل ناز قبلیم موقع زایمان چند کیلو بوده و من تا گفتم 2400 یا 2700 گفت نه دیگه بنظره من نیازه آمپول بزنی
منم ترس تمام وجودمو فرا گرفت و سریعاً جواب دکتر فوق تخصص رو بردم پیش دکتر افلاطونیان و مامانی از اونروز به بعد هر روز تا روزیکه به بغل بگیرمت(ان شاالله)باید آمپول بزنهروزای اول پذیرش برام سخت بود اما الان فقط بخاطره نی نی توی وجودم و سلامتیت همه سختیشو ، همه کبودی ها و دردا . ورم هاشو به جون خریدم و دارم بهش عادت میکنم
اینم اولین سونوی دردونه مامان، الهی مامان به قربونش، که دست و پای کوچولو و سر گنده اش واضح معلومه
بعد هم تو هفته 10 سونوی غربالگری رفتم،اینم جواب سونوی شما:
و وقتی 12 هفته و 1 روز بود که تو دلم بودی رفتم آزمایش غربالگری:
همه اینا خداروووووووووشکر خوب و روبراه بودقربونه خدا برم که هوامونو دارهتو این سونوها مشخص شد تاریخ احتمالی زایمان 1394/10/26 هس، یعنی یه دی ماهی- وااااااااااااااااای مامانی عاشقه دی ماهیاستدیگه چی پیش بیاد نمیدونم