قشنگترین غزل زندگی منو بابا

تصور منو و بابایی از چهره دخملی

1392/10/19 11:45
نویسنده : مامان سعیده
547 بازدید
اشتراک گذاری

چند شب پیش، هم توی خواب بابا رضا اومده بودی هم عمه فهیمه، که جفتشون میگفتند خیلی درشت بودی و پر مو و موهاتم مشکی بوده قلب

بابا رضا میگفتن شبیه خودش بودی و پوست صورتت گندمی بوده و آروم تو بغل بابایی داشتی این ور اونورو نگاه میکردی و عمه فهیمه میگفتن سفید بودی و لپی و خوردنی

از موقعی که بابا و عمه از چهره ات برام گفتند انگاری دیگه قیافت قشنگ برام ملموسه جوریکه میدونم چه شکلی هستی، آدم دست خودش نیست دوست داریم زودی بیای ببینیم چه شکلی هستیخیال باطل،حالا بقول مامان جون(مامان عالیه) زشتی و خوشگلی مهم نیست خداکنه سالم باشی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سمیه
22 دی 92 0:11
انشالله که یه دختر سالم و سرحال و شاد به دنیا میاری که باعث شادی همگیتون بشه من خودم که از بدو تولد تا 25 سالگی امیرطاها رو تو خواب دیدم هرشب که خوابشو میبینم فرداش همچین شارزم که نگو سلام چقد جالب سمیه جان، منم بعد از اینکه برام چهره ی دخملی رو تعریف میکنن کلی خوشحالم، نمیدونم این چه حسیه و چرا خوشحالم میکنه ایشالا امیرطاهای گل خاله هم سالم باشه که از همه چی مهمتره
سمیه
15 بهمن 92 23:09
سعیده کجایی؟ نکنه دخترت به دنیا اومده؟ امیرطاهای من که قرار شده شنبه 19 بهمن به دنیا بیاد انشاالله
خاله فاطی
23 تیر 94 8:25
گلم اگه دوس داری به منم سر بزن لطفا!!! --------------------------------------------------- چشم ممنون که به ما سر میزنید